به بهانه ی مصاحبه اخیر محمد چرمشیر

وقتی که سه لٌو دست می‌گیرد
ظاهرا این رویه ی تاریخ سازی شخصی دامن برخی از اهالی فرهنگ و هنر را به گونه ی بدی گرفته است.برخی از هنرمندان موفق یا نا موفق به دلایلی خاص علاقه مند به بیان حضور خود در یک مقطع خاص تاریخی یا یک روز تاریخی خاص و به هر حال حضور درحرکتی خاص در برهه ای از زمان های گذشته را دارند.که البته این موضوع مختص به هنرمندان و اهالی فرهنگ نیست ودر عرصه های دیگر از جمله سیاست نیز همینگونه است وحتی در میان مردم عادی هم رایج است.فراموش نمی کنیم که بعد از انقلاب پنجاه و هفت به ناگهان خیل عظیمی از جماعت صاحب تاریخچه ی مبارزاتی و سیاسی و انقلابی شدند و گوی سبقت را از اهل سیاست و انقلاب ربودند. که درهر حال هدف این مقال پرداختن به اینگونه رویه ها در همه ی عرصه ها نیست فعلا غرض با اشاره به چند مثال پرداختن به یک مورد تازه رخ داده در میان اهالی فرهنگ و هنر است.
یادمان نمی رود مقاله ی اسماعیل نوری علا در مورد روز تشییع جنازه ی فروغ را و باز یادمان نمی رود یکی از آخرینهارا که سر وصدای بسیاری هم به پا کرد.حرفهای مسعود کیمیائی در باره ی حضورش در تشییع جنازه ی فروغ فرخ زاد و رابطه اش با صادق هدایت و......با این قصد که نشان دهد او در مقاطع خاصی در جریانها و رخدادهای فرهنگی و سیاسی حضور فعالی داشته است. و پر مسئله دار ترین ادعای اومحرم شدنش به فروغ فرخ زاد و شستن جنازه ی او بود.
با سخنان مسعود کیمیائی بسیاری برخورد کردندو روی دروغ بودن حرفهایش تاکید داشتند تااینکه همین چندی پیش عکاسی به نام دهقانپوراز روز تشییع فروغ عکس هایی منتشر کرد که بیش از پیش مایه ی شرمساری شد.
حال اینکه برخی از این هنر مندان که در مقاطعی هم بسیار موفق بوده اند و محبوب و مشهور چرا مبادرت به چنین اعمالی می نمایند ؟سوالی ست که پاسخی بس دشوار دارد .پیچیدگی پاسخ این سوال مربوط به قسمتی ست که بخواهیم وارد حوزه ی روانشناسی این افراد بشویم اما پاسخی ساده تر که آنهم باز به حوزه ی روانشناسی این افراد مربوط است این است که این افراد به هر قیمتی که شده ۱:می خواهند خود را صاحب هویتی اصیل جلوه دهند ۲:خود را انسانهای خود ساخته ای نشان دهند ۳:به هر قیمتی که شده می خواهند مطرح باشند ولو با گفتن دروغ.و به ویژه تر آنکه افرادی در مقاطعی یا در تمامی عمر فعالیت هنری شان به نوعی از پشتیبانی حاکمیت سیاسی هم برخوردار بوده باشند البته اینگونه هنرمندان تا زمانی که از حمایت های رانتی ویژه استفاده می‌کنند تا جایی که ممکن است به روی مبارک هم نمی آورند که چه دست‌هایی به جلو می راندشان . اما همینکه دست‌ها از پشت شان برداشته شد ناگهان با سازی ناکوک گوش خراش می‌شوند. که یکی از نواهای گوش خراششان همین تاریخ شخصی بدون اتکا به جایی برای خود ساختن است. البته در اینجا و در این ارتباط قرار نیست به زندگی مسعود کیمیایی اشاره‌ای خاص بشود چرا که او در مقایسه با بسیاری از عناصر به ظاهر فرهنگی و هنری که سر در هزار آخور رانتی دارند شان بسیار بالایی دارد. حتی موردی که به آن خواهیم پرداخت هم نمی‌تواند در مقام مقایسه با مسعود کیمیایی قرار گیرد. این مثال از آن جهت آورده شد که حتی در مقاطعی افرادی که جایگاهی برای خود داشته و شاید هنوز هم داشته باشند نیز بنا به دلایلی به برخی حرکت‌های این چنینی متوسل می‌شوند. البته مسأله این قلم به طور خاص به هیچ وجه فرد مورد اشاره نیست بلکه اهدافی است که پشت برکشیدن این‌ قبیل آدم‌ها توسط مراجع قدرت وجود دارد.

بعد از انقلاب ۵۷ برای به حاشیه راندن و محو نمودن نام و چهره ی بزرگان عرصه فرهنگ و هنر ایران از جمله در عرصه ی تئاتر حاکمیت جدید با توجه به در اختیار داشتن تمامی عرصه های تبلیغاتی و اجرایی نام هایی را عرضه و معرفی کرد که هرگز و هرگز حتی به گرد نام آوران این عرصه نمی رسیدند چه رسد که هم عرض آنان قرار گیرند. نام آورانی چون غلامحسین ساعدی ُ-اکبر رادی-بهرام بیضایی- محسن یلفانی – رکن الدین خسروی – عباس جوانمرد – حمید سمندریان – ناصر رحمانی نژاد – سعید سلطانپور و دیگر نام آوران عرصه ی تئاتر.
کسانی که با بازی حکم آشنایی دارند می‌دانند برنده شدن در این بازی منوط به این است که بیشتر از حریف دست بگیریم و شما زمانی می‌توانید دست بگیرید که کارت شما از بقیه ی کارت های روی زمین سرتر باشد وقتی آس می‌رود شاه دست می‌گیرد وقتی شاه می‌رود بی بی دست می‌گیرد و همینطور تا پایین . اما گاه اتفاق می‌افتد که تمامی سره ها می‌روند و بازی به گونه‌ای رقم می‌خورد که ناگهان در پایان یک کارت سه لو دست می‌گیرد.
متأسفانه بعد از انقلاب ۵۷ سرها همه رفتند ماندند سه لوها که عجیب عرصه های گوناگون کشور از جمله تئاتر را در دست گرفتند. بسیاری از نویسندگان – منتقدین – نمایشنامه نویسان – کارگردانان – بازیگران یا از کار اخراج شدند یا به گوشه‌ای رانده شدند یا خودکشی کردند یا جلای وطن کردند و در غربت آواره و سرگردان و یا روانه ی زندان و یا به جوخه ی اعدام سپرده شدند .
بعد از بهمن ۵۷ شور و شوق فزاینده ای مردم و روشنفکران – دانشجویان و هنرمندان را فرا گرفته بود همه امیدوار بودند که بعد از سرنگونی دیکتاتوری پهلوی در فضایی باز و دمکراتیک زندگی نوینی را در کنار هم آغاز کنند . همه امیدوار بودند که عرصه ی فعالیت‌های آزاد سیاسی و دمکراتیک بوجود آید و حکومت مبتنی بر رأی آزاد مردم بر سر کار آید و سکان هدایت کشور را در جهت پیشرفت و رفاه و آسایش مردم به دست بگیرد. و نیز سازمانها و احزاب سیاسی بتوانند در این عرصه آزادانه به فعالیت بپردازند. دانشجویان که به لحاظ اجتماعی و سیاسی از اقشار رهبری جامعه محسوب می شدند و در فضایی که خود در بوجود آمدنش سهمی اساسی داشتند با شادمانی و نشاط به فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی می پرداختند. در یک مقطع کوتاه در تمامی عرصه های فرهنگی و هنری فعالیت های چشمگیری صورت پذیرفت. در‌واقع در آن مقطع کوتاه ایران و ایرانی با شادی و امید به آینده ی روشن روز را به شب می رساندند.
اما همه غافل از آنکه سناریویی که برای مردم ایران نوشته بودند سناریویی نبود که پایانی خوش داشته باشد. حکومت تازه به قدرت رسیده از همان روزهای اول شروع به محدود کردن آزادی‌های فردی و اجتماعی و سیاسی نمود تا کم کم تمامی عرصه ها را بر کنشکران سیاسی – فرهنگی – هنری و اجتماعی محدود نمود. حکومت جدید نیامده بود که آزادی‌های سیاسی را به رسمیت بشناسد – نیامده بود که آزادی‌های اجتماعی را گسترش دهد نیامده بود که از آزادی‌های فردی دفاع کند نیامده بود که در پیشرفت و تعالی فرهنگی و هنری این سرزمین یار و یاور نویسندگان و هنرمندان و اهالی فرهنگ باشد. حکومت جدید آمده بود تا با حربه ی برنده ای به نام دین تمام امتیازاتی را هم که مردم و اهالی فرهنگ و هنر از گذشته داشتند را از آن‌ها بستاند و سایه شوم تحجر و واپسگرایی را بر سر ملک و ملت بگستراند. حکومت در ایران از یک دیکتاتوری شبه مدرن به یک استبداد قرون وسطایی دست به دست شد و به قول زنده یاد کمال صفایی ۵۷ زنگ تفریح کوتاهی بود بین دو دیکتاتوری..
اما در این میان مردم از هر قشر بویژه اهالی فرهنگ و هنر در تلاش بودند از آنچه که گمان می کردند دستاورد انقلابشان است دفاع کنند و هر کس باید به طربقی در برابر تهاجمات سازمان یافته حکومت مقاومت کند. یکی ازاین اقشار دانشجویانی بودند که می‌دیدند چگونه حاصل تلاش‌ها و جانفشانی های آنان با تهاجمات و فشارهای حکومت در حال نابودی است. دانشجویان و دانش آموزان که بعد از بهمن ۵۷ با خوشحالی بر سر کلاسهای درس برگشته بودند گمان می‌کردند که دیگر نیازی نیست که کتاب‌های جلدسفید بخوانند یا اعلامیه های سیاسی پخش کنند و با دیکتاتوری مبارزه نمایند گمان می‌بردند که دوران مبارزه گذشته است گمان می‌کردند که دیگر باید به درس و مشق خود بپردازند و در کنار آن می‌توانند و این حق راهم دارند که طرفداری از یک جریان سیاسی یا اجتماعی یا فرهنگی بنمایند و هر وقت هم که لازم شد به سر صندوق های رأی بروند و کسی را برای خدمتی انتخاب کنند.
اما همانگونه که رفت این‌ها تماماً رویایی بیش نبود . حاکمیت تازه استفرار یافته برای هر چه سریع‌تر گستردن بساط استبداد خود نخستین فضایی را که مورد تاخت و تاز قرار داد مجامع فرهنگی و در راس آن‌ها دانشگاه بود چرا که به زعم حاکمیت جدید در تنها جایی که پایگاه قابل اتکا نداشت نزد فرهنگیان و دانشگاهیان بود از این رو به بهانه ی اینکه دانشگاه باید اسلامی بشود هجوم خود را بسوی آن آغاز کرد که سرانجام با هجومی ضد فرهنگی بنام انقلاب فرهنگی تمامی دانشگاه‌های کشوررا دو تا سه سال تعطیل نمود و در ادامه ی همین هجوم بود که بسیاری از دانشجویان در تابستان ۶۰ دستگیر شدند و بسیاری به زندان و بسیاری به جوخه های اعدام سپرده شدند و بسیاری هم متواری شدند وراه مهاجرت در پیش گرفتند. اما در بین تمامی دانشگاه‌ها حکومت بر روی دانشگاه‌ها و دانشکده های هنری حساسیت خاصی داشت تا جایی که تصمیم به منحل نمودن دانشگاه‌های هنری را داشت اما در این میان حساسیت و دشمنی غیرقابل انکار و عجیبی با دانشکده ی هنرهای دراماتیک داشتند. تنها دانشکده ای که با هجوم گروه‌های فشار و تیراندازی و گاز اشک آور به تصرف حکومت درآمد چرا که دانشجویان حاضر نبودند که براحتی دانشکده را به نیروهای مهاجم تسلیم کنند.
ماجرای هجوم مسلحانه به دانشکده ی هنرهای دراماتیک که می‌رفت تبدیل به یک فاجعه شود و با دخالت فرانسوا میتران رئیس جمهور وقت فرانسه خاتمه یافت خود داستانی مستقل دارد که در جای آن می‌توان بدان پرداخت.
دانشکده ی هنرهای دراماتیک توسط زنده یاد دکتر مهدی فروغ با همیاری هنرمندان بزرگی همچون رکن الدین خسروی پایه گذاری شد. دانشکده ی هنرهای دراماتیک از بدو تاسیس تاثیرگذاری غیرقابل انکاری در بالا رفتن کیفیت و کمیت هنرهای نمایشی در ایران داشت تا جایی که در عرصه ی هنر نمایش هنرمندانی از این دانشکده بیرون آمدند که هنوز که هنوز است جامعه ی هنری از آنان تاثیرپذیر است . سطح کیفی و شهرت این دانشکده در حدی بود که تمام دانشجویانی که موفق به ورود به این دانشکده شده‌اند دانشجو بودن در این دانشکده را از اتفاقات افتخارآمیز و فراموش نشدنی زندگی خود می‌دانند. یکی از دلایل کیفیت بالای این دانشکده امتحانات ورودی آن بود که در سطح و کیفیت ویژه ای انجام می‌شد و در سه مرحله صورت می پذیرفت کسی که در هر رشته ای متقاضی ورود بود باید از قبل با آن آشنا می‌بود به این معنا که کسی که بازیگر نبود به هیچ وجه قادر نبود وارد رشته بازیگری شود و همینطور در سایر رشته‌ها. یکی دیگر از ویژه گی های دانشکده هنرهای دراماتیک استادان آن بودند. تمام برجستگان رشته‌های هنری در آن به تدریس مشغول بودند. بهرام بیضایی – احمد شاملو – محسن یلفانی – رکن الدین خسروی – خسرو حکیم رابط – سعید سلطان پور – سیاوش کسرایی – محمد مختاری – محمود حیدری زاده (کویر) – مجید فلاح زاده بزرگمهر رفیعا - که رئیس دانشکده بود – حمید سمندریان – نصرت کریمی و بسیاری دیگر که این عوامل روی هم داشنکده هنرهای دراماتیک را تبدیل به دانشکده ای در سطوح عالی در میان تمامی دانشکده های هنری کرد ه بود و به همین خاطر است که دانشجویانی که زمانی موفق به ورود به این دانشکده شده بودند همه ی تلاششان این است که یاد و خاطره ی دانشکده ای که دیگر وجود ندارد را زنده نگه‌دارند و از اینکه روزی در این دانشکده دانشجو بوده‌اند به خود می بالند. اما در این میان با توجه به دلایلی که از ابتدای این نوشته و نیز سطور اخیر مطرح شد هستند کسانی که خود را به دروغ دانشجوی دانشکده ی هنرهای دراماتیک قلمداد می‌کنند. و برای اینکه برای خود پشتوانه ای از اصالت تحصیلی بتراشند بسیار کودکانه و ابلهانه برای خود تاریخ سازی می‌کنند.
محمد چرمشیر یکی از این افراد است که با همان مثال سه لو که بدان اشاره رفت به عنوان یک نمایشنامه نویس مطرح شد .ایشان اخیراً با نشریه ای مصاحبه‌ای داشته است .
مصاحبه کننده در ابتدا می‌نویسد...محمد چرمشیر بدون شک یکی از مهمترین نمایشنامه نویسان صدو اندی ساله ی نمایشنامه نویسی ایران است......چرمشیرازنخستین روزهای آموختنش در دانشکده ی هنر های دراماتیک می گوید .
اینکه محمد چرمشیر نمایشنامه نویس است یا نیست فعلاً در این نوشته مورد بحث ما نیست . مورد بحث ما به همان دلایلی که در ابتدا ذکر شد دروغ‌های شاخداری است که ایشان برای ساختن یک هویت کاذب برای خود بازگو کرده است. اینکه ایشان اسامی چه کسانی را آورده و یا اینکه با چه کسانی در ارتباط بوده مهم نیست در ابتدا مهم تاپید انقلاب فرهنگی از جانب ایشان است که وقوع آن را بخاطر فعالیت‌های سیاسی دانشجویان می‌داند و بعد اشاره به ار تباط نزدیکش با عباس معروفی و علی مؤذن که هر دو در زمان انقلاب فرهنگی عضو انجمن اسلامی دانشکده بودند و خبرچینی از دانشکده برای اربابانشان جزئی از وظایفشان بود . و بعد مهمتر از همه که جای بسی تأسف است به همان دلایلی که چند بار اشاره شد اعلام می‌کند که در سال ۵۸ وارد دانشکده ی هنرهای دراماتیک شد ه است.ودروغهای کودکانه ای که در پی این ادعا می‌گوید.
چرمشیر می‌گوید...سال پنجاه وهشت بود که وارد دانشکده ی هنرهای دراماتیک شدم. دانشگاهی که پس از انقلاب دستخوش تغییرات مهمی شده بود و این را از خوش شانسی خودم می‌دانم که وارد آن دانشگاه شدم.
واقعیت این است که ایشان یک یا دو سال بعد از بازگشایی دانشگاه ها و بعد از تأسیس دانشگاه هنر وارد دانشگاه هنر شده است .زمانی که دیگر دانشکده ی هنر های دراماتیک وجود خارجی نداشته است و از میان اساتیدی که ایشان در مصاحبه اش دلیل بالا بودن سطح کیفی دانشکده می داند یاد می‌کند سعید سلطانپور و اصغر محبوب به جوخه ی اعدام سپرد شدند و دیگران یا اخراج شده وخانه نشین شدند یا جلای وطن کرده بودند. که محمد مختاری از اخراج شدگان هم که سالها بعد در قتل های زنجیره ای جانش را ستاندند یادی نمی کند .بسیاری به عبث تلاش کردند که پنجاهمین سال تاسیس دانشکده ی هنرهای دراماتیک را با این ادعا که دانشگاه هنر همان دانشکده ی هنرهای دراماتیک است ، جشن بگیرند که البته این ادعا از جانب نهادهای حکومتی هم پشتیبانی می‌شد.پرداختن به افاضاتی که چرمشیر در آن مصاحبه نموده است تلف نمودن وقت خواننده ی گرامی ست. اما همین اندازه حرف‌های ایشان و تلاش هایی که دیگران برای مصادره نام دانشکده ی هنرهای دراماتیک می‌کنند قابل تأمل است. و باید به چرمشیر و دیگر حضرات گفت خوب است که حدافل به اهمیت دانشکده ی هنرهای دراماتیک واقف هستید. دانشکده ای که حکومت با تمام قوا برای نابود کردنش به میدان آمد. اما بدانید که در اینجا دیگر رانتهای حکومتی به دردتان نمی‌خورد می‌توانند با قدرتشان به شما پر و بال کاذب بدهند و شمایان را بربکشانند اما دیگر قادر به ساختن تاریخ جعلی برای شما نخواهند بودو
نوشته شده توسط دانشجویی از
 دانشکده هنرهای دراماتیک
Similar Videos