خیلی مهربانی میبینم.از دوستان پیر و جوان. طوری که گاهی با خودم می گویم نکند دوباره کودکی شدهام که با دیدن صحنهای اندوهگین دلش میگیرد؛ و دوستانش با این پیامها به او میفهمانند که به یادش هستند و میکوشند اندوهها و دلتنگیهایش را از یادش ببرند؟ اما گاهی این مهربانیها چنان غیرمنتظره هستند که کمک میکنند گمشدههایم را نیز بیابم. مانند پیامی که امروز به خاطر زادروزم از صفحه «دانشکده هنرهای دراماتیک» رسید. پیامی که احساس یک شادی گمشده در سی و سه سال پیش را در دلم زنده کرد، از دانشکدهای که گمان میکردم فراموش شده. دانشکدهای که پنجرههای بزرگ داشت، استادان بزرگ داشت، همکلاسیهای بزرگ داشت، انسانهای بزرگ با دلهای بزرگ و اندیشههای بزرگ داشت.
از شما ممنونم ای دوستان گرامی که این همه و آن همه بزرگی را به یاد دل کوچک شده در دامگاههای کوچک آوردید!
اسماعیل همتی